2. منشإ عقلى, شرعى و حتى عرفى ضرورت دولت, قوه تشخیص دهنده و تعیین کننده این ضرورت و منبع تإیید کننده آن. به عبارت دیگر; علت یا عامل تعیین کننده و تشخیص دهنده, عامل تإیید کننده, تعیین کننده و حتى عامل تجویز کننده و سرانجام عامل تبیین کننده این ضرورت و شیوه هاى مربوط اعم از شیوه هاى استدلالى عقلى, شیوه هاى استنادى شرعى و نقلى و حتى عقلایى و شیوه هاى استقرایى عرفى, تجربى, عینى و عملى. دو مبحث فوق اساسا ماهیتى فلسفى دارند که بیشتر به عنوان اصل موضوع, غالبا توسط فقها در حد پیش درآمد و شروع بحث و اساس و مبناى نظریه فقهى (سیاسى) قرض و فرض گرفته شده و مى شود.
3. خصال و ویژگى هاى روحى, فکرى, جسمى ریاست دولت و خلیفه و طرح و احصاى آنها از قبیل علم و اجتهاد, عدالت, تقوا, شجاعت, غیرت (یا به قول ماوردى نجدت, به قول راغب اصفهانى انفت, به قول ابن خلدون عصبیت) و حتى عقل و اسلام و نیز تعریف و توصیف هر یک از آنها و تحلیل, تعلیل, تجویز و سرانجام تبیین آنها و تطورات و تحریفات در هر یک از مولفات خصایل فوق;
4. شرایط نیل به حاکمیت و خلافت اسلامى, دسته بندى و طبقه بندى و احیانا ترکیب سازمان و نظام ترتیب و ترتبى و اولویت بندى این شرایط و ضرایب آنها از قبیل شرایط عامه و شرایط خاصه که به تعبیر ابوالحسن ماوردى در احکام السلطانیه همان ((شرایط افضلیت)) یعنى بیشترى در هر یک از خصال و ویژگى هاى حاکم و خلیفه, ((اکثریت)) یعنى بیشترى در تعداد کل خصال و ویژگى ها و ((استقبال)) یعنى اکثریت در پذیرش عمومى و ((استعجال)) یعنى پیشترى در پذیرش عمومى و سرعت پذیرش یا زمان سنجى.
5. شرایط انعقاد یا عقد و قرارداد خلافت ونیل به حاکمیت و مشروعیت;
6. شرایط استمرار و استدام حاکمیت یا پایدارى مشروعیت;
7. شیوه هاى نیل به قدرت و حاکمیت شامل:
اول, روش بیعت (بیشتر منسوب به اهل سنت) لزوم و ضرورت بیعت, ماهیت, شرایط, انواع و مراتب, اعم از:
بیعت تعیینى: تشخیص و تعیین دهنده نامزد خلافت به عنوان خلیفه,
بیعت تإییدى: تإیید کننده خلیفه;
مفاهیم اهل حل و عقد یا اهل رتق و فتق, اهل شور و خواص, همان تعیین کنندگان, انتخاب کنندگان و بیعت کنندگان تعیینى خلیفه.
مصادیق اهل حل و عقد, خبرگان و معتمدان, علما و رهبران دینى, سران و حکام.
ویژگى ها: علم, عدالت و ...
تعداد: امت اسلامى, اکثریت, اقلیت, نخبگان یا به تعبیر ماوردى هفت یا پنج یا سه و یا حتى یک نفر.
وظایف: شناسایى, تشخیص ویژگى ها, تطبیق شرایط, انتخاب, بیعت (تعیینى) و اعلام.
متقابلا وظایف مردم و عامه: تإیید و اعلام رضایت و حمایت از انتخاب و از خلیفه و حداکثر تإکید آن.
حقوق و امتیازات:
دوم, روش انتصاب (بیشتر منسوب به شیعه):
توسط خدا و اعلام پیامبر(ص) و امام قبلى یا توسط خلیفه قبلى و نهاد و تعیین ولایت عهد و مبانى توجیهى و مشروعیت سازى فقهى (سیاسى).
ولایت عهدى و حتى مباحثى چون یک ولایت عهدى و دو یا چند ولایت عهدى و حقوق و حدود (مربوطه),
رضایت یا عدم رضایت خلیفه,
بیعت و اطاعت مردم و اهل حل و عقد.
سوم, شیوه قهر و غلبه و حتى نفوذ و خدعه,ضروریات, حدود و ثغور, شرایط و مبانى توجیهات و مشروعیت سازى فقهى (سیاسى).
8. مبانى حاکمیت و مشروعیت نظام سیاسى, دولت اسلامى, دولت مسلمانان و دولت حاکم بر سرزمین هاى اسلامى و مسلمانان و سرانجام مبانى حاکمیت و مشروعیت خلیفه و حاکم و رئیس دولت اسلامى که نوعا خود مبدإ عینى و عملى, منشإ علمى و نظرى و مناط مشروعیت دولت و نظام سیاسى (اسلامى و اسلامیان) بوده و است; شامل:
اول, خصال و ویژگى ها و شرایط: و عصاره آنها یعنى همان قوى و امین بودن;
دوم, شیوه نیل به حاکمیت, حکومت, خلافت و رهبرى;
سوم, خط مشى سیاسى, اصول و مبانى سیاست و حکومت و روابط و رفتار, اعم از:
الف) حفظ, اقامه و رعایت شریعت و روابط و رفتار در چارچوبه و بر اساس شریعت و در جهت گسترش و تعالى آن;
ب) عدالت و تقواى دینى ـ سیاسى به عنوان شرط مقوم, مبنایى محورى و سارى و غایى;
ج) رضایت عمومى و بیعت تإییدى.
9. مناصب کلیدى و مراجع افتا, قضا و خلافت یا اجرا و سیاست. امارت یا فرماندهى نظامى, وزارت, مشاورت (و نمایندگى) و ولایت یا استاندارى یعنى مدیریت هاى کلان سیاسى و کشورى.
10. حاکمیت خلیفه و مناصب و مقامات ناشى از آن: وزارت و انواع آن (تنفیذ ـ تفویض) امارت, مشاورت, ولایت و حتى احتساب و محتسب و حسبه), حدود و اقتدارات, حقوق و امتیازات خلیفه, متقابلا: وظایف, تکالیف و مسوولیت هاى وى.
11. روند, مکانیسم ها یا سازوکارهاى و فرآیندها و سازمان تجمیع, فراهمى و تحقق تمرکز قدرت و حاکمیت,
افراد ـ جامعه (امت) ـ خلیفه و خلافت.
12. ساختار و سازمان حقوقى قدرت و حاکمیت و نظام سیاسى:
الف) قوا:
1. مرجعیت افتا: قانون گذارى عمومى;
2. مرجعیت قضا: قضاوت;
3. مرجعیت سیاسى ـ اجرایى خلافت.
ب) ارکان:
1. سیاسى ـ دولتى: قوه مدبره و عاقله, نظام سیاسى و دولت;
2. قوه اقتصادى: مالیون, یعنى نیروها, نهادها و فرآیندهاى پولى, مالى و اقتصادى;
3. قوه فرهنگى: اهل قلم, علما, ذوى الالسنه.
ج) نهادها:
خلافت,
ولایت عامه: وزارت (ولایت در یک موضوع در عموم کشور),
ولایت خاصه: استاندارى (ولایت موضوعات عام و در یک منطقه کشور),
امارت: فرماندهى سپاه (کل, بخش ها, مناطق),
سلاطین: که غالبا حکم ولایت خاصه را داشتند و قبلا نیز یا والى یا امیر مناطق بوده و به تعبیر ابن طباطبا در الفخرى ((جزء دولت)) بودند که چه بسا علم استقلال و تجزیه طلبى برافراشته و به ((دولت جزء)) تبدیل شده بودند.
مشاورت,
قاضى و قاضى القضات و رئیس دیوان عالى کشور و رئیس قوه قضاییه,
محتسب و دیوان یا دستگاه یعنى تشکیلات سازمانى و ادارى احتساب یا نظارت و کنترل
د) وجود, موجودیت و موضوعیت, قوا, ارکان و نهادها,
ارتباطات متقابل ساختى ـ صورى و تعاملى آنها. (تفکیک; تقسیم ـ تجزیه قوا, شناورى قوا و...);
14. روند مکانیسم ها و فرآیند و سازمان توزیع و اعمال قدرت و حاکمیت سیاسى.
خلیفه ـــ مناصب ـــ جامعه ـــ گروه ها (اقتصادى, فرهنگى, نظامى) ـــ افراد